به اندازۀ شکم. به قدر شکم. آن مقدار که در یک نوبت خوردن سیری آرد. - یک شکم سیر خوردن، خوردن چیزی آن قدر که یک شکم سیر تواند شد. (آنندراج) : فلکش بر دهی نکرد امیر که خورد یک شکم چغندر سیر. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). یک شکم شیردان و کیپا خورد روزی چندروزه یک جا خورد. شیخ بهایی
به اندازۀ شکم. به قدر شکم. آن مقدار که در یک نوبت خوردن سیری آرد. - یک شکم سیر خوردن، خوردن چیزی آن قدر که یک شکم سیر تواند شد. (آنندراج) : فلکش بر دهی نکرد امیر که خورد یک شکم چغندر سیر. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). یک شکم شیردان و کیپا خورد روزی چندروزه یک جا خورد. شیخ بهایی
لاستیک مخصوص با میخ های فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جاده های برفی و یخبندان به چرخ های آن وصل می شود، در ورزش وسیله ای با تعدادی خار در کف آنکه به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل می شود، نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت می کند
لاستیک مخصوص با میخ های فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جاده های برفی و یخبندان به چرخ های آن وصل می شود، در ورزش وسیله ای با تعدادی خار در کف آنکه به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل می شود، نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت می کند
نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تمام و مجموع. (از آنندراج). همه. بالکل. (غیاث). همگی. جملگی. تماماً. (ناظم الاطباء) : بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان نامۀعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه. محمد سعید اشرف (از آنندراج). عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج). خطش گرفته صفحۀ رو را به یک قلم یارب کسی مباد به روز سیاه من. ملامفید بلخی (از آنندراج). الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را. مخلص کاشی (از آنندراج). ، یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید
نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تمام و مجموع. (از آنندراج). همه. بالکل. (غیاث). همگی. جملگی. تماماً. (ناظم الاطباء) : بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان نامۀعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه. محمد سعید اشرف (از آنندراج). عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج). خطش گرفته صفحۀ رو را به یک قلم یارب کسی مباد به روز سیاه من. ملامفید بلخی (از آنندراج). الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را. مخلص کاشی (از آنندراج). ، یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید